خدایا از یار لحظه ای بودن خسته شدم.از سنگ صبور بودن خسته شدم از ایستگاه توانبخشی تو راه مونده ها بودن خسته شدم .از ایستادن وتماشای به سرعت رد شدن آدما از کنارم خسته شدم.خدایا حسم درست عین حس مترسکیه که دیگه دستش واسه پرنده ها رو شده و ازش که نمیترسن که هیچ توی همه جای بدنش لونه درست کردن.خدایا یه کاری برام بکن نذار باور کنم که واقعاً همونطوریکه خیلی ها میگن عدالتی وجود نداره.اگه واقعاً عادلی بهم بگو چرا و به چه جرمی منو مترسکی با پایی ثابت در زمین آفریدی و دیگری را با دست و پا و پر و بالی برای رفتن؟
نظرات شما عزیزان:
|